هر سو که با هزار کرشمه خرام تست


صد دل فتاده پیش به هر نیم گام تست

وه آن تویی و یا مه گردون و یا خیال


ماهی که گاه گاه به بالای بام تست

جانم فدای زلف تو آندم که پرسمت


کاین چیست موی بافته، گویی که دام تست

خود را ز تو سلام کنم زان همی زیم


میرم ازین گمان نبرم کاین سلام تست

مستی گرم تمام بسوزد عجب مدار


زینسان که دل به پختن سودای خام تست

چون می کشی مرا ز کف خویش بیش ازین


یک جرعه ای بریز که ای کشته شام تست

خونم نگین نگین که فرو می چکد ز چشم


بر هر نگین ز کلک وفا نقش نام تست

جانی که هست در کف اندیشه ها گرو


بر رخ ز خون قباله نوشتم که نام تست

خسرو که هندوانه سخن کج کج آورد


یک خنده کن وظیفه او، چون غلام تست